وصیت نامه وبلاگی
نظر به اینکه اداره هواشناسی کانادا اعلام کرده که تا دو روز آینده یک عالمه برف خواهد آمد و ممکن است ما در زیر آن خفه شویم و به ملکوت اعلی بپیوندیم٬ و ملت از دست ما راحت شود لازم شد که وصیت نامه ........ خود را با چشمی گریان و قلبی شکسته و بیلی در دست بنویسیم و آنرا در اینجا قرار دهیم تا (زبانم لال زبانم لال٬ خدا اون روز را نیاورد) بعد از مرگم بین شما اختلاف و دو دستهگی نیفتد و بخاطر ارثیه با هم دعوا و کتک کاری نکنید.
۱-اینجانب ملا حسنی وبلاگ نویس در کمال صحت عقلی و جسمی وصیت میکنم که اگر در زیر خروارها برف به رحمت ایزدی رفتم و خدای نکرده مرحوم شدم حتما در اسرع وقت با پارو برفها را از روی من کنار بزنید و قبل از اینکه به گوشت یخ زده تبدیل شوم مرا به زادگاهم تهران منتقل نمایید.
۲- بر ورثه و بازماندگان و دوستان وبلاگی من واجب است که کار و زندگی خود را مدتی ول کرده و در مراسم تشییع جنازه میلیونی اینجانب شرکت نموده تا اجر و ثواب زیادی نصیب ما شود و یکراست برویم بغل حوریهای بهشتی. لازم به ذکر است احتمالا همه شما در فرودگاه بازداشت میشوید که البته عیبی ندارد.
۳- یک قطعه وبلاگ سه طبقه در بلاگ اسپات دارم که آنرا وقف وبلاگ نویسان تهیدست و مستمند میکنم که از شدت نداشتن وبلاگ به اعتیاد و کارهای خلاف کشیده نشوند.
البته دو سه جریب وبلاگ لم یزرع هم در وردپرس دارم که فاقد سند منگولهدار هستند ولی اهالی دهات اطراف وردپرس از مالکیت ما بر آنها اطلاع دارند و حاضرند شهادت بدهند.
آنها را بفروشید و پولش را به اقتصاد جهانی تزریق کنید تا از حالت بحرانی خارج شود.
۴-مقداری عتیقه و چیزهای قیمتی را در زیر زمین همین وبلاگ قایم کردهام. آنها را پیدا کنید و خرج الواتی و خوشگذرانی کنید.
والا ما که جرائت نکردیم الباقی شو بذاریم تو وبلاگ ( از ترس فیل ترینگ ) اگه دوست دارین از خنده بترکید بقیش رو تو وبلاگ خود نویسنده بخونید
اینجا را کلیک کنید
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: طنز های دیگران
وقتی من به دنیا اومدم...!
وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من.
وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر
من وقتی من
۱۰ ساله كه شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر.
من وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من.
وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر
تصاوير گزينشي از اينترنت
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: طنز های دیگران
مطلب وبلاگ پرشین جوک تو بالاترین ترکوند
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: طنز های دیگران
سنگتراش
در يک لحظه، او تبديل به بازرگاني با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر ميکرد که از همه قدرتمند تر است. تا اين که يک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او ديد که همه مردم به حاکم احترام ميگذارند حتي بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم يک حاکم بودم، آن وقت از همه قوي تر ميشدم.
در همان لحظه ، او تبديل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالي که روي تخت رواني نشسته بود، مردم همه به او تعظيم ميکردند. احساس کرد که نور خورشيد او را ميآزارد و با خودش فکر کرد که خورشيد چقدر قدرتمند است. او آرزو کرد که خورشيد باشد و تبديل به خورشيد شد و با تمام نيرو سعي کرد که به زمين بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتي ابري بزرگ و سياه آمد و جلوي تابش او را گرفت. پس با خود انديشيد که نيروي ابر از خورشيد بيشتر است، و آرزو کرد ابر باشد و تبديل به ابري بزرگ شد. کمي نگذشته بود که بادي آمد و او را به اين طرف و آن طرف تکان داد. اين بار آرزو کرد که باد شود و تبديل به باد شد. ولي وقتي به نزديکي صخره سنگي رسيد، ديگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت.
با خود گفت که قوي ترين چيز در دنيا، صخره سنگي است و تبديل به سنگي بزرگ و عظيم شد. همان طور که با غرور ايستاده بود، ناگهان صدايي شنيد و احساس کرد که دارد خورد ميشود. نگاهي به پايين انداخت و سنگتراشي را ديد که با چکش و قلم به جان او افتاده است
ارسال کننده :مائده
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: طنز های دیگران
به غضنفر میگن تو شهرتون آثار باستانی دارین؟ میگه نه ولی دارن میسازن
هميشه پشت سر هر مرد موفق، زني هست .... که نتــــــــــونسته جلوی موفقيتش رو بگيره
من نمی خواستم این حرف را بگویم و این را گذاشته بودم که ذخیرهی بلندمدت آخرتم باشد ولی حالا که اینطور است از سود 29 درصد آن سپرده بلند مدت صرف نظر میکنم و میگویم که من اگر اهل ریا و تظاهر بودم تا حالا گفته بودم که من خودم جانباز 102 درصد هستم. من همین الان که در خدمت شما هستم 25 کیلو ترکش، هفت گلوله، سه نارنجک، دو راکت و یک نصف میگ21 در بدن دارم اما یک کلام حرف نمیزنم. اما به فرض محال هم که ذرهای در حرفهای من تساهل شده باشد آیا این درست است که برای یک دستمال زعفرانیه را به آتش بکشند؟
از آی طنز
ضرب المثلاًهای به روز شده
بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!
موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!
آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان می گردیم!
آب که سر بالا میره، قورباغه "هوی متال" میخونه!!!
پرادو سواری دولا دولا نمیشه!
نابرده رنج گنج میسر نمی شود --- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد
"کافی میت" نخورده و دهن سوخته!
اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!
گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!
پاتو از پارکتت درازتر نکن!
هری پاتر آخرش خوشه!
قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!
گیرم پاپی تو بود فاضل --- از فضل پاپی تو را چه حاصل
ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!
ادکلن آن است که خود ببوید --- نه آنکه فروشنده بگوید
ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!
بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!
یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AC Rom)
سرش بوی پیتزای سبزیجات میده!!!
آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!
ارسال شده توسط AR 1 نظرات
برچسبها: طنز های دیگران
جوک های دریافتی از کاربران سایت
ارسال شده توسط AR 1 نظرات
نوبت به داماد آخرى رسيد.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.امّا داماد از جايش تکان نخورد.او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم.
همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح يک ماشين بىامو کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت
فرستنده :مخلص
نامه سرگشاده موشها به شهردار تهران : چه زود چهره واقعي خود را نمايان كرديد!
آقاي شهردار !نمي دانيد آن روز كه تصميم گرفتيد گربه هاي تهران را عقيم كنيد چه شور و شوقي در دلهاي ما به وجود آورديد، به خانه هر دوست و آشنايي مي رفتيم عكس شما را بر در و ديوار اتاقهايشان زده بودند و همه جا ذكر خيرتان بود، آن روز شما را حامي خود مي دانستيم ... زهي خيال باطل ...
آقاي شهردار !آيا شما فراموش كرده ايد كه ما با خوردن آشغالها به شما كمك مي كنيم؟ !اگر ما نباشيم كه بايد ماشين هاي حمل زباله تان را دو برابر كنيد، آيا بودجه لازم را داريد؟ !
آقاي شهردار !ما حتي براي آنكه مزاحم شما نشويم و ايضاً با توجه به ترافيك شهري زودتر به مقصد برسيم، از داخل جوي هاي آب رفت و آمد مي كنيم، باور كنيد همين عبور و مرور ما و خوردن آشغالهايي كه در مسير جوي هاي آب وجود دارد، باعث عدم آبگرفتگي جوي هاي آب مي شود.
آقاي شهردار !زندگي بدون ما را تصور كن.آري تصور كردنش سخت است.اگر ما نباشيم براي ترساندن خانومهايتان از چه چيز ديگري مي توانيد استفاده كنيد؟ نگوييد سوسك.سوسكها همشون پيش ما سوسكن !و با يك دمپايي كارشان ساخته مي شود ...
آقاي شهردار !ما در شهر فرهنگ سازي مي كنيم و در اين روزهايي كه جوانان شهرتان به سوي لحيم كاري كشيده مي شوند، ما به باشگاه بدن سازي مي رويم، جثه ما را با اجدادمان مقايسه كنيد، باور كنيد پسر عمويي دارم كه براي عروسي دخترش يك گربه را شكار و براي مهمانان سرو كرد؛ هيكل ورزشكاري ما به خودي خود باعث ترويج فرهنگ ورزش كردن است.چه طور دلتان مي آيد اين هيكلهاي ورزشكاري را زير گل ببريد ...
آقاي شهردار !همه اش لجن پراكني بدخواهان است، كمي به حافظه تاريخي خود رجوع كنيد، اگر واقعاً ما طاعون و هزار نوع مرض داشته باشيم، آيا مي توانيم اين گونه با طراوت و شادابي به اين طرف و آن طرف جست و خيز كنيم؟ آيا اين گونه چاق و چله خواهيم بود؟!
همه اش دروغ بود . اي لعنت به آن بازرسان كه آي كيوشان در حد موزاييك است.آنها چه طور متوجه اهداف شوم شما نشدند.
آقاي شهردار !اين روزها مراقب هستم تا خدايي نكرده خانم و فرزندانم اخبار گوش نكنند و يا روزنامه نخوانند. نمي دانم آنها چه حالي خواهند داشت، هنگامي كه متوجه اين خبر شوند: «شهرداري تهران از انرژي هسته اي براي مرگ موشها استفاده مي كند.» ... هنوز هم فرصت هست، از تصميم خود صرف نظر كنيد ...
تنظ نوشته های ارژنگ حاتمی
ارسال شده توسط AR 1 نظرات
برچسبها: حیوانات، طنز های دیگران
خسیس
اولين چيزي كه با شنيدن شغل يكي ياد مردم ميافته!!!
مهندس كامپيوتر: من كامپيوترم ويروسي شده ميتوني ويندوزم رو عوض كني؟
پزشك عمومي: ميتوني براي چهارشنبه كه بچهام نرفته مدرسه يه گواهي بنويسي؟
دندونپزشك: بيا اين دندون عقل من رو نگاه كن ببين سياه شده بايد بكشمش يا پرش كنم؟
تعميركار ماشين: اين ماشين من نميدونم چرا هي صداي اضافي ميده، ميتوني بياي يه نيگا بهش بندازي؟!
بازيگر: واسه كسايي كه ميخوان بازيگر بشن چه نصيحتي داريد؟
مدير يه جايي: ميشه واسه اين بهرام ما يه كار جور كني؟
موبايل فروش: آقا اين گوشي 3310 مارو ميشه با يهN95 عوض كني؟!
معلم: اين حسن ما يه خورده تو رياضياش بازيگوشي ميكنه ميشه اين پنجشنبهي قبل از امتحان رياضياش شام تشريف بيارين خونه ما سر راه اين اتحادارو هم يه بار براش بگين؟!
نماينده مجلس: اين شهرام ما خيلي پسر گليه ميخواد زن بگيره ميشه كمك كنيد معافي اين بچهرو بگيريم؟!
كارمند سازمان سنجش: سؤالاي كنكور سال بعد رو نداري؟
نويسنده: يه روز بيا سر فرصت قصه زندگيمو برات تعريف كنم كتابش كني!
معمار: اين خونه مون بايد كفش سراميك شه و آشپزخونهاش اُپن، فكر ميكني چند روزه تموم ميكني؟
طلا فروش: الان اوضاع سكه چجورياس؟
اقتصاددان: بالاخره اين بنزين رو ميخوان چيكار كنن؟ يه سوال ديگه: ميدوني اصلاً درآمد نفتي ايران چقده؟
وكيل: من اگه بخوام حضانت بچهام رو بگيرم چيكار بايد بكنم؟
روانشناس: من الان يه چند وقتيه بچهام شبا جاشو خيس ميكنه، روزا هم بينبشفعاله، شوهرم هم شيش ماهه خونه نيومده، اين اواخر همه موهاشو كنده بود، خودمم فكر كنم افسردگي گرفتم، ميخوام طلاق بگيرم، بعدشم خودكشي،سم هم تهيه كردم!!!!حالا چيكار ميتوني برام بكني؟
تايپيست: يه پايان نامه دارم 958 صفحه اصلاً وقت ندارم تايپش كنم، نظر تو چيه؟
...
واقعاً چرا اينجوريه كه هميشه با ديدن بقيه ياد درد و مشكلاي خودمون ميافتيم؟
ارسال شده توسط AR 5 نظرات
برچسبها: طنز های دیگران
اعنیاد
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: احمدي نژاد
برنامه نویس
معرفی یه سایت توپ که کلی اس ام اس جدید و با حال داره
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: معرفی وبلاگ طنز
انشا خود را در مورد موضو عزدواج آغاز می كنم
اس ام اس های دریافتی از بازدید کنندگان وبلاگ
تاحالاقورباغه پرس شده تو پلاستیک دیدی اگه ندیدی پس یک نگاه به کارت ملیت بکن .آرمين-09153199287
لبخند باعث زيبايي مي شود تو نيشت را ببند. - مهران
آموزش بستن كراوات در لرستان 20 كشته داد- حميد رضا 09132078554
چنديست كه بيمار وفايت شده ام.در بستر غم چشم به راهت شده ام.اين را تو بدان اگر بميرم روزي مسئول تويي كه من فدايت شده ام **ولی محمدحسن زهی - 09159978544
امشب ميخوام طي يك عمليات شهادت طلبانه
.
.
.
فدات بشم.-09141078266
دوست دارم شمع باشم دردل شبها بسوزم روشني بخشم به جمعي خودم تنها بسوزم - زهره
به ترکه میگن یه موجود نام ببر میگه : آب جوش میگن آب جوش که موجود نیست میگه والا من از تبریز که میومدم تو جاده نوشته بود آب جوش موجود است
از ترکه میپرسن چه جوری بستنی کیم میخوری؟ می گه می ذارمش لای نون، سیخشو می کشم بیرون
ترکه میره مسابقه قرآن ، نوبت اون که میشه براش سوره بنی اسرائیل می افته اونم از مسابقه انصراف می ده!!!
به تركه مي گن بچه كجائي ؟ ميگه : بچه تهرون . . . ميگن : كجاي تهرون .. . ميگه : كيلومتر 700 ، جاده تهران - اردبيل
ازرائیل میره سراغ قزوینیه بهش میگه وصیت کردی؟ میگه آره زیره فرشه
عزیزم، منو ببخش!
۲- مراد اینترنت اکسپلورر است!
۳- مراد نویسنده، مروگر شرکت گوگل یعنی کروم است که دو سه ماه پیش نوشته شده است.
۴- گوگل اجازه دانلود کروم را به کاربران ایرانی نمی دهد، شبی که این مروگر به صورت رسمی منتشر شد، دوستانی در فرندفید، مرورگر را با شیوههایی دانلود کردند و برای تست بقیه دوستان، در جای دیگر آپلود کردند.
۵- کروم طراحی ساده و در عین حال زیبایی دارد.
۶- منظور باز کردن برگهها یا tabهای فراوان در کروم است. کروم مصرف رم بسیار پایینی دارد. به علاوه هر گاه یکی از برگههای دچار مشکل شوند، میتوان با سیستم عامل فقط به فعالیت همان برگه پایان داد و بر خلاف فایرفاکس کل برنامه بیشته نمیشود.
۷- اشاره به خاصیت incognito window کروم: اگر این پنجره را باز کنید، سابقهای از وب گردی شما در مورگر باقی نمیماند!
۸- دیدن صفحههای مورد علاقه به صورت بندانگشتی در کروم
۹- کسای دیگه یعنی فایرفاکس، سفری ، اپرا و حتی اینترنت اکسپلورر نسخه جدید!
۱۰- کروم گاهی ناپایدار میشود، چرخش چرخ موس را تشخیص نمیدهد، ویدئوهای صفحات وب را گاهی درست نشان و گاهی نه! صفحات را نمیشود به صورت تکست با کروم ذخیره کرد. کروم بر خلاف فایرفاکس نام کاربری و پسوردها را به خاطر نمیسپرد و هر بار کاربر را مجبور میکند که پسوردها را وارد کند.
۱۱- سایر محصولات گوگل مثل جیمیل
۱۲- ثروت شرکت گوگل
محصولی، امانت دار امام زمان!
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: احمدي نژاد، سیاسی
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: دانشگاه آزاد، سیاسی
خاطرات مردي که زنش به مسافرت رفته بود
يکشنبه: بايد تغييرات مختصري در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هرروز جشن نميگيرم و لازم هم نيست که آنقدر ظرف کثيف کنيم چون کسي که بايد ظرفها را بشويد منم نه او! صبح منوجه شدم که آب پرتقال طبيعي چقدر زحمت دارد چون هربار بايد آبميوه گيري را شست بهتر اين است که هر دو روز يکبار آب پرتقال بگيريم که ظرف کمنري بشويم.
دوشنبه: انگار کارهاي خانه بيشتر از آنچه که پيش بيني کرده بودم وقت ميگيرد. راه ديگري بايد پيدا کنم. ازاين پس فقط غذاهاي آماده مصرف ميکنم. اينطوري وقت زيادي در آشپزخانه صرف نميکنم. نبايد که وقت آماده کردن و طبخ غذا بيش از زماني باشد که صرف خوردن آن ميکنيم. اما هنوز يک مشکل باقيست: اتاق خواب. مرتب کردن رختخواب خيلي پيچيده است. نميدانم اصلا چرا بايد هرروز تختخواب را مرتب کرد؟ درحالي که شب باز هم توي آن ميخوابيم!!
سه شنبه: ديگر آب پرتقال نميگيرم. ميوه به اين کوچکي و قشنگي چقدر همه جا را کثيف و نامرتب ميکند! زنده باد آب پرتقالهاي آماده و حاضري!! اصلا زنده باد همه غذاهاي حاضري!
کشف اول: امروز بالاخره فهميدم چه جوري از توي تخت بيرون بيايم بدون اينکه لحاف را به هم يزنم. اينطوري فقط صاف و مرتبش ميکنم. البته با کمي تمرين خيلي زود ياد گرفتم. ديگر در تخت غلت هم نميزنم.. پشتم کمي درد گرفته که با يک دوش آب گرم بهتر خواهد شد. ازاين پس هر روز صورتم را نمي تراشم و وقت گرانبهايم را هدر نميدهم.
کشف دوم: ظرف شستن دارد ديوانه ام ميکند.عجب کار بيخودي است! هربار بشقابهاي تميز را کثيف کنيم و بعد آن را بشوييم.
کشف سوم: فقط هفته اي يکبار جارو ميزنم. براي صبحانه و شام هم سوسيس و کالباس مي خوريم.
چهارشنبه: ديگر آب ميوه نمي خوريم. بسته هاي آب ميوه خيلي سنگينند و حملشان خيلي مشکل است.
کشف ديگر: خوردن سوسيس براي صبحانه عاليست. براي ظهر بد نيست اما براي شام ديگر از حلقم بيرون ميزند. اگر مردي بيش از دو روز سوسيس بخورد احتمالا دچار تهوع خواهد شد!!
پنجشنبه: اصلا چرا بايد موقع خوابيدن لباسم را بکنم در حالي که فردا صبح باز بايد آن را بپوشم؟!!! ترجيح ميدهم به جاي زماني که صرف اين کار ميکنم کمي استراحت کنم. از پتو هم ديگر استفاده نميکنم تا تختم مرتب بماند.
پسرم همه جا را کثيف کرده . کلي دعوايش کردم. آخر مگر من مستخدم هستم که هي بايد جمع کنم و جارو بزنم؟ عجيب است ! اين همان حرفهايي است که زنم گاهي ميزند!
امروز ديگر بايد ريشم را بتراشم .. اما اصلا دلم نميخواهد . ديگر دارم عصباني ميشوم. براي صبحانه بايد ميز چيد، چايي درست کرد، نان را خرد کرد. انجام همه اين کارها ديوانه ام ميکند.
براي راحتي کار ديگر شير را با شيشه ، کره و پنير را هم توي لفافش ميخوريم و همه اين کارها را هم کنار ظرفشويي انجام ميدهيم. اينطوري ديگر جمع و جور کردن و ميز چيدن هم نميخواهد!
امروز لثه هايم کمي درد گرفته شايد براي اينکه ميوه هم نميخورم. چون ماشين ندارم و برايم خيلي مشکل است که ميوه بخرم و به خانه بياورم. اميدوارم که عفونت نکرده باشند. عصري زنم زنگ زد که آيا رختها رو شيشه ها را شسته ام؟ خنده عصبي سر دادم انگار که من وقت اين کارها را داشتم!
توي حمام هم افتضاحي شده، لوله گرفته اما مهم نيست من که ديکر دوش نميگيرم!
يک کشف جديد ديگر: من و پسرم با هم غذا ميخوريم. آن هم سر يخچال! البته بايد تند تند بخوريم چون در يخچال را که نميشود مدت زيادي باز گذاشت.
جمعه: من و پسرم در تختمان مانده ايم تا تلويزيون نگاه کنيم. ديدن اينهمه تبليغات مواد غذايي دهانمان را آب انداخته. با خستگي کمي غر و غر ميکنيم. وقتش است که خودم را بشويم و ريشم را بتراشم و موهايم را شانه کنم و غذاي بچه را آماده کنم و ظرفها را بشويم و جابه جا کنم، خريد کنم و بقيه کارها.... ولي واقعا قدرتش را ندارم. سرم گيج ميرود و تار ميبينم.حتي پسرم هم نايي ندارد. به تبعيت از غريزه مان به رستوران رفتيم و يک ساعتي را غذاهايي عالي و خوشمزه در ظروفي متعدد خورديم. قبل از اينکه به هتل برويم و شب را در يک اتاق تميز و مرتب بخوابيم، از خودم مي پرسم آيا هرگز زنم به اين راه حل فکر کرده بود؟
از وبلاگ باغبان باشی
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: داستان طنز
اس ام اس های دریافتی از بازدید کنندگان
تركه تو توالت بود پسرش زنگ مي زنه ميگه بابا كجايي؟ ميگه يه جايي! ميگه، خب مامان گفت: ناهار نداريم هر جا هستي همون جا يه چيزي بخور... ستاره
می دونی اوج رفاقت یعنی چی؟ یعنی به فکر کسی باشی که الان به فکر تو نیست ،من الان تو اوج رفاقتم رفیق. ستاره
ارسال شده توسط AR 0 نظرات
برچسبها: اس ام اس، دریافتی از بازدید کنندگان، یه ترکه