حكايت سه جهانگرد گرسنه
لاغره رفت قرعه ها را نگاه كرد ديد، اي دل غافل آن بابا راست گفته بعد موضوع را به دو جهانگرد ديگر گفت و كلي هم شاكي شد و پيشنهاد داد كه چون تقلب از جانب جهانگرد چاق صورت گرفته، خودش هم خورده شود. اما چاقه دبه كرد ]توضيح آنكه دبه كرد به معناي «ناسزا گفت و زيرش زد» به كار مي رود [و پيشنهاد داد، رأي بگيرند كه كي خورده بشود. قبل از رأي گيري سه نفري شروع كردند يك مقدار در مورد خودشان صحبت كردن.
متوسطه: دوستان! متأسفانه من مادرزادي رماتيسم دارم و گوشتم تلخ است. ظاهراً چند وقتي هم هست كه «HIV» گرفته ام و «GLX» بدنم هم بدجوري به روغن سوزي افتاده و دچار چند بيماري ديگر هم هستم كه اگر بگويم حالتان بد مي شود، پس نمي گويم.
چاقه: دوستان جهانگرد عزيز! همان طور كه مي بينيد گوشت من از فرط خستگي و تراكم شل ولهيده شده و حتم دارم مزه ماست خاكي مي دهد. ضمن اينكه ما پشت اندر پشت آدمهاي گوشت تلخي بوده ايم و با يك تحقيق الكي هم مي توانيد صحت اين موضوع را متوجه شويد.
لاغره: دوستان عزيزم! گوشت بدن من اصلاً قابل پختن نيست و سر هم نيم كيلو مفيد هم از آن درنمي آيد.
بعد از اين توضيحات، جهانگردان رأي شان را توي تغار ريختند. اما چاقه تقلب كرد و به جاي يك رأي دو برگ به نام لاغره انداخت توي تغار. هنوز آرا شمارش نشده بود كه يك بابايي از توي آسمان افتاد وسط جزيره و در گوش لاغره يك چيزي گفت: لاغره هم برگه ها را درآورد و ديد يك رأي چاق، يك رأي متوسط و دو تا رأي به نام او درآمده و همان وقت يك حساب الكي كرد ديد سه نفر كه نمي توانند چهار تا رأي داده باشند و همان موقع انتخابات را ابطال كرد.
چاقه كه ديگه خيلي گرسنه اش شده بود، عصباني شد و گفت: حالا كه همانا از راه آدميزاد نمي شود، به شيوه خودمان عمل مي كنيم. بعد زير لنگ لاغره را گرفت و بلند كرد تا او را ببرد توي آب اقيانوس بشويد و براي پختن آماده كند. در اين هنگام يك پري دريايي از پشت درختها آمد و به متوسطه گفت: جهانگرد سومي چرا بيكار نشسته اي اگر الان شما دو تا لاغره را بپزيد همه اش به اندازه يك وعده گوشت براي خوردن داريد و مطمئن باش كه اين چاقالوي شكمو فردا تو را براي ناهارش مي خورد. اما اگر تو و لاغره اين چاقالو را بگيريد نه تنها مي توانيد خودتان را كاملاً سير كنيد، بلكه تا يك ماه ديگر و رسيدن كمك هم وقت و غذاي كافي خواهيد داشت!
متوسطه هم كه ديد پري دريايي به رغم بيرون آمدنش از پشت درختان - به جاي اقيانوس - بي راه نمي گويد، يك قطعه سنگ بزرگي برداشت ] ... اين بخش از داستان به دليل وجود خشونت زياد توسط قيچي آقاي ارزياب بريده شده است. خيلي هم خوب است(84-)[
بدين ترتيب متوسطه و لاغره يك هفته اي توي جزيره ماندند تا اينكه كمك رسيد و نجات پيدا كردند.
ما از اين داستان نتيجه مي گيريم كه اگر خواستيم جهانگرد بشويم بهتر است يك جعبه خرما از سوپر ماركت محله مان بخريم و با خودمان ببريم. لازم مي شود.
از وبلاگ طنز سوسه