آدرس جدید


با سلام خدمت خوانندگان عزیز وبلاگ
به علت ف ی ل ت ر شدن قسمتی از وبلاگ از این پس وبلاگ را از آدرس زیر دنبال کنید 
http://persianjok2.blogspot.com
البته اگر این مطلب را از خوراک ( فید ) وبلاگ می خوانید لطفا به گیرنده های خود دست نزنید چون فیدبرنر عزیز مشکلی از این بابت ندارد.
ولی اگر این مطلب را مستقیم از وبلاگ می خوانید توصیه اول ما به شما عضو شدن در خوراک این وبلاگ است ( بلد نیستی داداشم ، عیب که نیست بپرس : اینجا رو کلیک کن ) برای عضو شدن اینجا را کلیک کنید
توصیه دوم هم باز همان عضو شدن در خوراک (فید ) وبلاگ است.
اما توصیه سوم عضو شدن در خبرنامه ایمیلی وبلاگ است که مطالب را به صورت یکجا و روزانه برایتان ارسال میکند دم در ایمیل تان ( اینم بلد نیستی ؟ عیب نیست که ، منم بلد نبودم ولی علاقه داشتم رفتم دنبالش یاد گرفتم . اینجا رو کلیک کن تا ببینی که میتونی یاد بگیری) برای عضویت اینجا رو کلیک کنید
اگر به هیچ کدام از روش های فوق علاقه ندارید پس اینجا را کلیک کنید

  



زوج خوشبخت و موفق

من زوج خوشبخت و موفقی را در این دنیای مجازی می‌شناسم که مدتهاست بدون کوچکترین مشکلی، رابطه‌شان ادامه دارد و هیچ‌وقت هم با هم دعوا و بزن‌بزن نمی‌کنند!!!

یک روز از این زوج موفق سوال کردم:دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید!!؟
آقاهه پاسخ داد: ببین شب‌گیر‌جان!، من و خانمم از روز اول، حد و حدود خودمان را مشخص کردیم و قرار شد خانم بنده، فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا، فقط در مورد مسائل کلی نظر بدهم!
گفتم: چه خوب! آفرین! زنده‌باد رفیق! تو آبروی همه‌ی ما مردها را خریده‌ای! من بهت افتخار می‌کنم. حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اون‌ها حق اظهارنظر داره، چی هست!!؟
آقاهه گفت: از روز اول قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی نظر بده و تصمیم بگیره، مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و با کی رفت‌و‌آمد کنیم

گفتم: اِ!!! من که رسمن هنگ کردم رفیق!پس اون مسائل کلی که تو در موردش نظر می‌دی، چی‌ هست!!؟
آقاهه گفت: من فقط در مورد مسائل بوسنی و هرزگوین، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم!!!


خجالت شیخ عرب

پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:
«برلین فوق‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم می‏کنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا می‏شوند.»
مدتی بعد نامه‏ای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:
«بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»